loading...
زیباسرا پورتال جامع شامل خبر، سرگرمی، روانشناسی، زناشویی، مد،دکوراسیون ، آشپزی ، پزشکی
مدیریت زیبا سرا بازدید : 293 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)
تنهااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دستــــت را بیـــــــاور

مردانهـ و زنانــهـ اش را بی خیـــــــال

دســـــت بدهیـــم بهـ رسم کودکــــــــــی 

قرار اســــــت هــــوای هم را بی اجــــــــازه داشتهـ باشیـــم

مدیریت زیبا سرا بازدید : 281 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

 

حالمان بد نیست کم غم می خوریم/کم که نه ! هر روز کم کم می خوریم

 

 

 

آب می خواهم سرابم می دهند / عشق می ورزم عذابم می دهند

 

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب / از چه بیدارم نکردی آفتاب ؟؟؟؟؟؟؟؟

 

خنجری بر قلب بیمارم زدند / بی گناهی بودم و دارم زدند

 

 دشنه ای نامرد بر پشتم نشست / از غم نامردمی پشتم شکست

 

سنگ را بستند و سگ آزاد شد / یک شبه بیداد آمد داد شد

 

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام / تیشه زد بر ریشه اندیشه ام

 

عشق اگر این است مرتد می شوم / خوب اگر این است من بد می شوم

بس کن ای دل، نابسامانی بس است / کافرم دیگر مسلمانی بس است

 

در میان خلق سر در گم شدم / عاقبت آلوده مردم شدم

 

بعد از این با بی کسی خو می کنم / هرچه در دل داشتم رو می کنم

 

نیستم از مردم خنجر به دست / بت پرستم بت پرستم بت پرست

 

بت پرستم بت پرستی کار ماست / چشم مستی تحفه ی بازار ماست

 

درد می بارد چو لب تر می کنم / طالعم شوم است باور میکنم

 

من که با دریا تلاطم کرده ام / راه دریا را چرا گم کرده ام ؟؟؟

 

قفل غم بر درب سلولم مزن / من خودم خوش‌باورم گولم مزن

 

من نمی گویم که با من یار باش / من نمی گویم مرا غم خوار باش

 

من نمی گویم ... دگر گفتن بس است / گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

 

روزگارت باد شیرین! شاد باش / دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

 

آه! در شهر شما یاری نبود / قصه هایم را خریداری نبود !!!

 

 

وای ! رسم شهرتان بیداد بود / شهرتان از خون ما آباد بود

 

از درو دیوارتان خون می چکد / خون من . فرهاد. مجنون می چکد

 

خسته ام از قصه های شومتان / خسته از همدردی مسمومتان

 

این همه خنجر دل کس خون نشد / این همه لیلی .کسی مجنون نشد

 

آسمان خالی شد از فریادتان / بی ستون در حسرت فرهادتان

 

کوه کندن گر نباشد پیشه ام / بویی از فرهاد دارد تیشه ام

 

عشق از من دور و پایم لنگ بود / قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

 

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود / تیشه گر افتاد دستم بسته بود

 

هیچ کس دست مرا وا کرد ؟ نه! / فکر دست تنگ ما را کرد ؟ نه!

 

هیچ کس از حال ما پرسید ؟ نه! / هیچ کس اندوه ما را دید ؟ نه!

 

 

هیچ کس اشکی برای ما نریخت / هر که با ما بود از ما میگریخت

 

چند روزی هست حالم دیدنی‌ست / حال من از این و آن پرسیدنیست

 

گاه بروی زمین زل می زنم / گاه بر حافظ تفائل میزنم

 

حافظ دیووانه فالم را گرفت / یک غزل آمد که حالم را گرفت

 

ما ز یاران چشم یاری داشتیم  / خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 

مدیریت زیبا سرا بازدید : 251 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

 خدایا باهات قهرم...

 

کی گفته همیشه باهامی؟

مگه میشه باهام باشی و حالمو ببینی و کاری نکنی؟

مگه میشه هرچی رو که دوست دارم ازم بگیری؟

مگه میشه...

که چی؟ که خدایی تو ثابت کنی؟

این روزا شیطونو بیشتر از تو حس میکنم!

پس کجایی؟ مگه میشه حواست به بقیه باشه جز من؟

مگه میشه هرکی هرچی میخواد بهش بدی جز من؟

اصلا تو که واسه من وقت نداری چرا خلقم کردی؟

خدایا نگام کن ... اشکامو میبینی؟

نگو تاحالا اشکامو دیده بودی و کاری نکرده بودی...

نگو که واسه توام بی ارزش شدم....

خدایا خسته شدم... 

 


مدیریت زیبا سرا بازدید : 277 چهارشنبه 22 خرداد 1392 نظرات (0)

اگر درد داری 
تحمل کن 
روی هم که تلمبار شد 
دیگر نمی فهمی کدام درد از کجاست 
کم کم خودش بی حس میشود...

 

 

تعداد صفحات : 358

درباره ما
زیباسرا
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1763
  • کل نظرات : 98
  • افراد آنلاین : 100
  • تعداد اعضا : 305
  • آی پی امروز : 471
  • آی پی دیروز : 406
  • بازدید امروز : 784
  • باردید دیروز : 6,862
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 29,076
  • بازدید ماه : 29,076
  • بازدید سال : 628,587
  • بازدید کلی : 2,435,218
  • ارتباط با مدیریت زیباسرا