loading...
زیباسرا پورتال جامع شامل خبر، سرگرمی، روانشناسی، زناشویی، مد،دکوراسیون ، آشپزی ، پزشکی
جمال سیاحی بازدید : 407 سه شنبه 28 خرداد 1392 نظرات (0)




یه خانواده ی سه نفری بودن.


یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش


بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل


به دختر کوچولوی ما میده


بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .


دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه


که اونو با داداش کوچولوش تنها بذارن.


اما مامان و باباش می ترسیدن


که دختر کوچولوشون حسودی کنه


و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.


اصرارهای دختر کوچولو اونقدر زیاد شد که


پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن


اما در پشت ِ در اتاق مواظبش باشن.


دختر کوچولو که با برادرش تنها شد ...


خم شد روی سرش و گفت :


داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی


به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟


آخه من کم کم داره یادم میره ..........


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
زیباسرا
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1763
  • کل نظرات : 98
  • افراد آنلاین : 109
  • تعداد اعضا : 305
  • آی پی امروز : 581
  • آی پی دیروز : 406
  • بازدید امروز : 1,118
  • باردید دیروز : 6,862
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 29,410
  • بازدید ماه : 29,410
  • بازدید سال : 628,921
  • بازدید کلی : 2,435,552
  • ارتباط با مدیریت زیباسرا